از همینجا با شما خودمانی شروع می کنم و بگذارید بگویم که من عاشق چی کسی شده ام و اون کی است که دلم برایش می تپد؟ خوب است که بدانید ولی قبلش پوزش می خواهم از همه کسانی که نمی خواهند داستان عشق من را بشنوند.
من عاشق کی هستم؟
من عاشق فرشته ای هستم از دیار ختن
که گاهی در غلطم که من "اون" هستم یا اون "من"
من عاشق آن بالا بلند قد شمشادم
که مثل آهوی ختن رم می کند
با رمیدن های خود از عمر من کم می کند
گرچه می ریزد شراب از چشم های مست او
کاسه صــــــبر مـــــرا لـــــبریز از غم می کند
من عاشق کسی هستم که
با توده های کیسوان ابرمانندش
در پس ابهام نگاه هایش
مثل موج آذرخش مرا ارهم و درهم می کند
و با تندیبس سکوتش مرا
در شطرنج نازش مات ام می کند
آن خالق یکتا از جنس فرشتگان آفریدندش
چون معصوم آفریدش و معصومه نامیدند او را
ولی نمی دانم چرا به صحرای تنهایی تبعیدم می کند
که با این معصیت اش به جانم ظلم بی حد می کند
دوستان جفای نازنینان نازنین است... خوب اسم آن نازنین را در بالا یکبار ذکر کردم و لازم به ذکر دوباره آن نمی دانم چون او در من دمیده و در چشمم حک شده دیگه احتیاج به تکرار نیست.
آه ببخشید همانطوری که در بالا گفتم ارهم و درهم هستم این نوشته هایم هم از خودم بدتر ارهم و درهم است. از شما می خواهم که به بزرگواری تان ببخشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر