۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

نامه ای به تو

سلام عشقم، عزیزم، نازنیم
تصدقت گردم، حرف های زیادی در دلم هست که می خواستم با تو داشته باشم ولی تو نخواستی که نه از نی بشنوی نه از دل و گفتی ام که دوستم نداری، مزاحمت نمی شوم اینجا برایت می نویسم. پیشا پیش ازت معذرت می خواهم و ببخش دیگر نمی توانم این عشق را در این سینه از غم خراب نگه دارم، سر کشیده و بگذار دیگران هم باید بدانند که این دل برای بودن تو می تپد. این تپیدن ها زندگی من را تعریف می کند.
من در غم تو و تو در وفای دگری¸دلتنگ توام تودلگشای دگری¸درمذهب عاشقان کجا روا باشد من دست تو بوسم تو پای دگری
ولی بخدا غم توهم برایم خیلی قشنگه ........
دل به دلدارسپردن کار هردلدار نیست¸من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست
این و باور کن تمام امید من برای زندگی فقط تو هستی و مادرم.........
راستی ببخش شاعر نیستم اما ... تمام حرف های نگفته را مثل جام زهر سر می کشم
نقاش نیستم اما.... تمام لحظه های بی تو بودن را درد می کشم.
ولی قلبم مبادا روزی تو را ناراحت ببیند.......

شایداین حرفم روباورنکنی ولی من تاابد
به تو وفادارم...........

قلب تو زندان و من زندانی اش،
عشق تو حج است و من قربانی اش
الهی روزگارت افتابی الهی شامگاهت مهتابیالهی در همه دوران
عمرت به قلب هرکه خواهی راه یابی.

الهی....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر